از صبح که شنیدم دوست عزیزم قراره شیمی درمانی بشه و قراره که موهای نازنینش رو از دست بده برای مدتی و دخترک شیرین زبون کوچولوش تو این مدت سختی حال بد مامانش رو تحمل کنه، هزینه های سنگینی که قراره شوهرش متحمل بشه و با حقوق کم اونها، سر درد گرفتم و حالم خوب نبود. وقتی فهمیدم گفته برای موهام میترسم، اینکه روحیش رو از دست داده باشه حالم رو بدتر میکرد، اما هنوزم نوری در این تاریکی دیده میشه. من با این چشمان ضعیفم با این ایمان نصفه و نیمه ام با این روحیه ی ضعیفم قراره منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

یه دریا پرسش مهر ریاست محترم جمهور طراحی سایت سه سوت وب هر چی که بخوای فروشگاه معرفی اجناس ارزان کولر صنعتی آبی تخفیف بهترین کلیپ های عاشقانه